آموزگار چند پایه
آموزش ابتدایی
|
|
نمونه آرمانی یک ساختار تحلیلی و تجسمی از مفاهیم مرتبط است که کار یک گز زمین پیمایی را برای یکمحقق انجام میدهد. او با این وسیله می تواند همانندی ها و انحراف ها را در مواردعینی تشخیص دهد. اینمفهومبرای بررسی مقایسه ای یک روش بنیادیفراهم می سازد. یک نمونه آرمانی با تشدید یکجانبه یک یا چند دیدگاه و با ترکیبپدیده های عینی و منفردی ساخته می شود که در واقع بسیار پراکنده و جدا از هم اند وکم و بیش حضور دارند و گهگاه غایب اند و بر حسب همان دیدگاه های یکجانبه تشدید شده،به صورت یک ساختار تحلیلی یکپارچه سامان می گیرند. نمونه آرمانی به آرمان هایاخلاقی راجع نیست، چرا که می توان یک نمونه آرمانی هم از یک عشرتکده و هم از یکنمازخانه به دست داد. مراد وبر از این مفهوم، میانگین هایآمارینیز نبود. پروتستانهای معمولی در یک ناحیه معین یا دریک زمان مشخص ،ممکن است با پروتستان های آرمانی نمونه یکسره متفاوت باشند . نمونهآرمانی مستلزم تشدید روش های نوعی رفتار است . بسیاری از نمونه های آرمانی وبر بهجمعیتها بیشتر راجع اند تاکنشهای اجتماعی افراد ، اما روابط اجتماعیدر درون این جمعیت ها بر این احتمال مبتنی اند که کنشگران ترکیب کننده این جمعیت هابه کنش های اجتماعی مورد انتظار مبادرت خواهند ورزید . یک نمونة آرمانی با واقعیتعینی هرگز مطابقت ندارد ، بلکه همیشه دست کم یک گام از آن دور است .این نمونه برپایة برخی از عناصر واقعیت ساخته می شود و یک کل منطقاً دقیق ومنسجمی را می سازد کههرگز نمی توان آن را در واقعیت پیدا کرد . تجسم تجربی و تمام عیار اخلاق پروتستانییا « رهبری فرهنمند » و یا«پیامبرنمونه » هرگز رخ نداده است
با یک نمونه آرمانی می توان فرضیاتی را ساخت و سپس آن ها را به شرایطی مرتبطنمود که پدیده یا رویداد مورد بحث را برجستگی بخشیده اند و یا به پیامدهایی متصلساخت که به دنبال این پدیده ظاهر می شوند . برای مثال ، اگر خواسته باشیم که ریشههای مذهبیسرمایهدارینوین را بررسی کنیم ،بهتر است نمونه آرمانی یک پروتستان را بر مبنای ویژگیهای شاخص پروتستان های مستقل و متعصبی بسازیم که در دوره اصلاحات مذهبیاروپاپدیدار شده بودند . با ساختن ایننمونه در موقعیتی خواهیم بود که به گونه ای تجربی تعیین کنیم که رفتار عینیپروتستان ها درانگلستانسدة هفدهم چقدر به آن نمونه نزدیک بود و از چه جنبه هایی از آن دور افتاده بود. این نمونه همچنین به ما اجازه می دهد که میان رفتار کسانی که از هیئت های مذهبیکاتولیکهواداری می کردند و رفتار آن هاییکه از مجامع پروتستان پیروی می کردند تفاوت قایل شویم؛ و سرانجام می توانیم در موردربط هایپروتستانتیسمبا پیدایش سرمایه داری نوین-البته بر جسب نمونة آرمانی آن ها - ،همبستگی ها و نسبت های علی برقرار کنیم . بهگفتهژولین فروند، نمونةآرمانی با وجود غیرواقعی بودن این خاصیت را دارد که ما را به یک ابزار مفهومی مجهز می سازد ؛ همانابزاری که با آن می توانیم تحول واقعی را اندازه گیری کنیم و مهمترین عناصر واقعیتتجربی را روشن سازیم.
سه نوع نمونه آرمانی وبر ، با سطح تجریدشان از یکدیگر بازشناخته می شوند. نخستین نمونة آرمانی ریشه در ویژگی های تاریخی دارد ،مانند نمونه های " شهرغربی"،"اخلاق پروتستانی"یا " سرمایه داری نوین".این ویژگی ها به پدیده هایی راجع اند که تنها در دوران تاریخی خاص و حوزه هایمشخص فرهنگی نمایان می شوند.
نمونة نوع دوم ، عناصر انتزاعی واقعیت اجتماعی را در بر می گیرد – مانندمفاهیمی چوندیوانسالاری وفئودالیسم –که ممکن است در انواعزمینه های تاریخی و فرهنگی پیدا شوند. سرانجام ، سومین نوع نمونة آرمانی همان است کهریمون آرونآن را " بازسازی عقلایی یک نوعرفتار خاص " خوانده است . به نظر وبر ، همه قضایای نظریة اقتصادی در این مقوله جایمی گیرند ؛ زیرا این قضایا به شیوه هایی راجع اند که انسان ها به انگیزه های صرفاًاقتصادی و به عنوان انسان های اقتصادی محض ، در رفتارشان به آن شیوه ها عمل می کنند .
انواع اقتدار
بحث وبر درباره روابطاقتدار – چرا برخی انسان ها مدعی اقتدار میشوند و احساس می کنند که حق مشروع دارند از دیگران بخواهند که به میل خودشان بهفرمان آن ها تن در دهند- استفاده او را از نمونه آرمانیبه عنوان ابزار تحلیلی و طبقهبندی انواع کنش های اجتماعی- كه آنها هم انواعی آرمانی هستند- ،روشن می سازد.وبرسه شیوة اصلی ادعایمشروعیترا بر می شمرد .
اقتدار می تواند بر زمینه های معقولاستوار باشدو ریشه در قواعد غیر شخصی ای داشته باشد که قانوناً تصویب شدهیا با قرار داد استقرار یافته باشند . این نوع اقتدار را بایداقتدار قانونی – عقلانیبه شمار آورد کهشاخص روابط سلسله مراتبی جامعه نوین است.مانند انواع اقتدار اداری اما اقتدار سنتی که بر جوامعما قبلجامعهنوین حاکم بوده است ، بر اعتقاد به تقدیس سنت و « گذشته ازلی » استوار است . این آناقتداری نیست که بر پایه قواعد غیر شخصی صورت قانونی به خود گرفته باشد ، بلکه دراشخاص خاصی عجین شده است که یا این اقتدار را به ارث می برند و یا آن را از یک مرجعاقتدار والاتر می گیرند . مانند اقتدار اشخاص خاص همجون روحانیون،ورزشكاران و ...سرانجام ،اقتدار فرهمندانهبر جاذبه های رهبرانی استوار است که به خاطر فضیلت خارق العاده اخلاقی و قهرمانی یامذهبی شان ،خواستار تبعیت افراد جامعه اند.مانند اقتدار برخی از رهبران بزرگ جوامع
باید در نظر داشت که در اینجا نیزمانند جاهای دیگر ،وبر نمونه های ناب راتوصیف می كند.او به این نکته به خوبی آگاه بود که در واقعیتتجربی، آمیزهای از انواعمشروعیتاقتداررا می توان یافت . برای مثال ، گر چهچیرگیهیتلرتا اندازه زیادی بر فرّه او استواربود ،اما هنوز عناصری از اقتدار عقلانی – قانونی در ساختار قانونیآلمانباقی مانده بودند و ارجاع به سنت های خلقی آلمان نیز عنصر عمده ای را در جاذبه هایناسیونالسوسیالیسمتشکیل می می داد .
سنخ شناسیو بر در مورد انواع صورت هایرابطة اقتدار ، از جهات گوناگون اهمیت دارد خدمت جامعه شناختی این نوع شناسی بیشترمبتنی بر این واقعیت است که وبر برخلاف بسیاری ازنظریهپردازانسیاسی، اقتدار را با همه تجلی های آن درنظر می آورد . برای مثال ، او به ویژگی های رابطه رهبران و پیروان بیشتر توجه داشتتا صفت های خاص یک رهبر . گرچه مفهوم فرّهِ وبر ممکن است فاقد یک تعریف دقیق باشد،اما اهمیت آن در پروراندن اینفکرنهفته است که اعتقاد پیروان به رسالترهبر ، سازنده نقشی است که رهبر ایفاء می کند .
کارکرد افکار
علاقه وبر به معنایی که کنشگران اجتماعی به روابط شان نسبتمی دهند ،نگذاشته بود که کار او به بررسی انواع کنش هایاجتماعیمحدود گردد ؛ بلکه موجب شده بود کهاو سنخ شناسی صورت هایکنشاجتماعیرا بیشتر برای فهم معنای دگرگونی اجتماعی به کار برد . باید به یادداشت که مسایل مطرح شده در تمدن نوین ، از همه بیشتر ذهن وبر را به خود مشغولداشتند و او در این زمینه ، گذار از کنش سنتی به کنش معقول را عاملی از همه مهمترمی دانست . او نشان داده بود که کنش معقول درچهار چوب یک نظام اقتدار عقلانی – قانونی، در کانون اقتصاد عقلانی نوین یا همان نظامسرمایهداریجای دارد.
تنها در چهار چوب یک اقتصاد عقلایی ، افراد فعال می توانند منافع و هزینهها را به یک شیوه معقول سبک و سنگین کنند . وبر معتقد بود که عقلایی شدن کنشاقتصادی تنها زمانی می تواند تحقق یابد که مفاهیم سنتی مربوط به قیمت ها یا مزدهایمنصفانه بی اعتبار شوند و برای فعالیتهایی که هدفشان به حداکثر رسانیدن منافع شخصیکنشگران اقتصادی اند ،تصویب مثبت اخلاقی فراهم آید . وبر چنین استدلال می کرد کهاخلاق پروتستانییک چنین تصویبی را فراهمساخته بود . این اخلاق ،تسلط سنت گرایی را در قلمرو رفتار اقتصادی از بین برده بود،ضمن آن انضباط شخصی شدیدی را پدید آورده و انسان ها را تشویق کرده بود که به گونهای معقول و منظم به وظایف خاص شغلی شان بپردازند
تأکید وبر بر تأثیرافکار مذهبی در پیدایش سرمایه داری نوین ، او را واداشته بودتا با روح مارکس و احیانا كنت به گفتگو نشیند. وبر گرچه برای خدمات مارکس احترام فراوان قایل بود ، اما بنا به اصول روششناختی اش معتقد بود که مارکس بی جهت به یک زنجیره علی خاص که از زیرساختاراقتصادیبه روساختار اقتصادی راه می برد ،تأکید کرده بود . وبر می گفت که مارکس طرح بسیارساده انگارانه ای را پیش کشیده بود که نمی تواند بافت پیچیده تأثیرهای علی ای راکه اقتصاد و ساختار اجتماعی رابه فرآورده هایفرهنگیکنش بشری پیوند می دهند ، در نظر گیرد . وبر به جای این طرح ،مدعی شده بود که تحولات قلمرو های فكری،روانی،علمی،سیاسی و مذهبی گرچه بر یگدیگر تاثیر دارند،اما در ضمن ،هر یک از آنها برای خوداستقلال نسبی دارد .میان محتوای یک فکر و منافع مادی هواداران آن هیچگونه هماهنگیاز پیش تعیین شده ای وجود ندارد ،بلکه میان ایندو یک نوع کشش برقرار است . در این زمینه ، وبر نمونه های گوناگونی را به پیش می کشد ، از جمله : کششی درسده هفدهم که میان افکار روحانیونکالونیستو علایق برخیقشرهایبورژوایا خرده بورژوا درانگلستانواسکاتلندبرقرار شده بود ؛ونمونه دیگر اخلاق کنفوسیوسی " كه نیازها های ادیبان چینی رابیان نمی کرد ، بلکه چون افکار کنفوسیوس با سبک زندگی شان جور در می آمدند ، آن هاحاملان عمده این افکار شده بودند ؛ و یا در نمونه ای دیگر طبقات جنگنده زمیندار از هر گونه دینداریاحساساتی و دین هایی که رستگاری را موعظه می کنند ،بیزارند و در عوض ، به نظام هایمذهبی ای کشش دارند که خدایان آن ها موجودات قدرتمند و آتشین مزاجی تصور شده باشندکه پیوسته با یکدیگر در ستیزند ومی توان از طریق قربانی دادن دل شان را به دست آوردو یا با فوت و فن جادوگری بر آن ها اعمال نفوذ نمود ؛ و یا روستاییانی كه معمولاً به کیشپرستش طبیعت کشش دارند ، حال آن که قشرهای بورژوای شهرنشین به زهد مسیحی گرایشدارند .
وبر که مجذوب پویایی هایدگرگونی اجتماعی شده بود ،کوشیده بود تا یکنظام تفسیری را بیافریند که از نظام مارکس انعطافپذیرتر بوده باشد . او کوشید تانشان دهد که روابط میان نظامهای فکری وساختارهای اجتماعی ، صورت های گوناگوندارند و همبستگی های علی آن ها می توانند هم از زیرساختار به روساختار عمل کنند وهم از روساختار به زیر ساختار ،نه آن که تنها از زیرساختار به روساختار راه برند . اصلاح و تعدیل طرح مارکس به وسیله وبر ،درنظریهقشربندیاو نیز هویدا است .
نظرات شما عزیزان: |
قالب های نازترین جوک و اس ام اس زیباترین سایت ایرانی جدید ترین سایت عکس نازترین عکسهای ایرانی بهترین سرویس وبلاگ دهی وبلاگ دهی LoxBlog.Com |